سلام

امشب تو‌کلاس طراحی که توانجمنمون برگزارمیشه ، درحین خط خطی کردن یکی از خانم ها که ازبچه گی معلولیت جسمی حرکتی داره از داستان عاشقانه ازدواجش گفت ، بعدش یکی دیگه از خانم های  که مادرشون ضایعه نخاعی هست وخودش سالمه  از اینکه چقدر پسرعموش ودوست داشته و بخاطر مشکلات ژنتیک بهم نرسیدن گفت ، خلاصه اینقدر از عاشقانه هاگفتن که اخرش یکی از دختران کم سن و سال مجرد نطقش بازشد وباهیجان میگفت چه عالی ، چقدر خوبه ادم عاشق بشه ، بین این همه هیجان های ابراز شده من فقط سکوت کرده بودم و  انگارنه انگار بودم و برام شدیدا مسخره بازی بود.

احتمالا باید برم دکتر، توده منطقی کله ام بدجوری داره رشد میکنه  ....