236) - کیک پزی
سلام
امروز بعد ازسالها تصمیم گرفتم مثل یه کدبانو تمام عیار کیک بپزم . وقتی هم زن و از کارتن رنگ و رو رفته اش درآوردم و دستورکیکی که سالها پیش یکی ازهمکارام بهم داده بود و همیشه طبق همون کیک می پختم و از کارتن هم زن درآوردم حسابی دلم گرفت .یه کاغذ رنگ پریده و قدیمی . تکه ایی ازخاطرات خودت که تو هیاهوی زندگی یادت رفته و یه دفعه مثل فیلم خاطراتت و احساسات همون زمان پیش چشمت جون میگیره . خاطراتی که شیرین نیست و تلخ تلخه .
گاهی وقتها آدم نمی فهمه چطورمیشه که از یکسری کارها شاید هم زندگی کردن حسابی پرت میشی و بند کارهایی میشی که نباید بشی و فکرمیکنی چقدرهم عالی .
وقتی مواد کیک و می ریختم داخل ظرف کیک پز و ظرف لیوانی شکل وسط کیک پز و میذاشتم می دیدم چقدر ازقبل ترها دقیق ترم!
حالا میتونم مثل زمان مدرسه که ازفواید گاو وفصل بهار و ... می نوشتیم با افتخاربنویسم بعد ازسالها تیراندازی ، به یکی ازفواید تیراندازی پی بردم که بخاطرتمرکز برمگسک تفنگ و خال ، حالا خیلی دقیق ترمیتونم اون ظرف لیوانی شکل کیک پز و خیلی خوب بزارم وسط کیک پز
...
سلام، سال 1370 براثرتصادف دچار ضایعه نخاعی شدم سعی میکنم به لطف خداوندتجربیات این مدت زندگیم راباقلمی ساده بنویسم هم درددلی باشه هم تبادل نظری بادوستان قطع نخاع جهت گره گشایی مشکلات زندگیمان .