258) - یوم الحسره
سلام
روز سوم خرداد روز تولد مادرم هست . هیچوقت تولدهای آنچنانی برایش نگرفتیم . فقط درحد یه شاخه گل و یه جعبه شیرینی و دورهم بودن .
امسال که الزایمر مادرشدید شده و خواهرها بصورت شیفتی درگیرپرستاری وکارهای مادرمیباشند همین تولد ساده هم دیگرگرفته نشد . دیروز تا عصرخواهرم اونجا بود. طرف شب پرستارمادر که اومد منم بعدازچندین روز بدیدن مادر رفتم .(قصه پرستارهای مادرم و چطورپدر مارا درآوردن و بعدا باید دل صبربراتون بنویسم ).
مادر حواس نمی فهمد تویک دنیای خیالی زندگی میکند . نمیداند شب است ، روز است . زمستان هست یا بهار ... اما هنوز بچه هایش را بدون اینکه اسمشان را بخاطربیاورد میشناسد .
تو درس های دینی و پرورشی مدرسه مان مرتب می گفتند قیامت روز یوم الحسره هست . روزی پر ازاندوه وغم ، روزی که ازحسرت بارها میمیریم ودوباره زنده میشویم ومن الان فکرمیکنم قیامتی وجود ندارد وبهشت وجهنم همین دنیاست . شایدهم عذاب های این دنیا نشانه ها وخط ونشون کشیدن هایی ، برای امادگی قبل از دهن سرویس کردن اساسی باشد.
حسرتی ازاین بزرگتره که آدم دلش برای یه تلفن زدن مادرش وشنیدن < مادرکجایی ؟ مراقب خودت باش > لک بزنه اما دیگه تکرارشدنی نباشه .
حسرتی بالاترازاین، دیگه کسی نباشه، وقتی چیزی خریدی ، چشماش از خوشحالی برق بزنه و بدوبدو بره برات اسفند دودکنه که چشم همه حسودهای عالم بترکه .
حسرتی بالاتر ازاین که توهیچوقت مرثیه دلتنگی و تنهایی مادرت ونشنیدی ، نفهمیدی .
همش فکرمیکردم فرصت هست وقرارنیست هیچ چیز تغییرکنه .وقتی ما آدمها نعمت هامون ونمی بینیم . وقتی از دستشون میدیم باید تاوان سختی و بدیم . حسرت بد تاوانی هست .
گاهی باید اینقدر حسرت خورد تا پوست آدم کنده بشه . حسرت کارهایی که باید میکردیم ونکردیم . حسرت وقت هایی که باید میذاشتیم ونذاشتیم . حسرت دوست داشتن هایی که باید خرج میکردیم ونکردیم . حسرت ثروت هایی که داشتیم و ندیدیم ومفت باختیم ...
سلام، سال 1370 براثرتصادف دچار ضایعه نخاعی شدم سعی میکنم به لطف خداوندتجربیات این مدت زندگیم راباقلمی ساده بنویسم هم درددلی باشه هم تبادل نظری بادوستان قطع نخاع جهت گره گشایی مشکلات زندگیمان .